شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب عمل خالصانه

<12>
قوطی کمپوت خالی

قوطی کمپوت خالی

برادر رزمنده سلام ، من یک دانش آموز دبستانی هستم . خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم .
با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم ادامه مطلب ...

زیادی  گناه (خاطره ای از شهید سید مجتبی علمدار )

زیادی گناه (خاطره ای از شهید سید مجتبی علمدار )

رفتم هیئت رهوران امام ره تا بلکه... مجلس خیلی با حال و با صفایی بود
اما آنچه می خواستم نشد !
بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. می گفتند نامش سید مجتبی علمدار است.

  ادامه مطلب ...

نظافت توالت ( خاطره ای از شهید سید احمد پلارک )

نظافت توالت ( خاطره ای از شهید سید احمد پلارک )

شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد
او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت
تا اینکه ... ادامه مطلب ...

وصیتنامه شهید محمد حسین خرازی

وصیتنامه شهید محمد حسین خرازی

 ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.» ادامه مطلب ...

شرط مرخصی امام خمینی به شهید بابایی

شرط مرخصی امام خمینی به شهید بابایی

شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند.
وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند ... ادامه مطلب ...

عطر امام حسینی! (خاطره ای از شهید اکبری )

عطر امام حسینی! (خاطره ای از شهید اکبری )

بوی عطر عجیبی داشت
نام عطر رو که می پرسیدیم جواب سر بالا می داد
شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید ابراهیم هادی

وصیت نامه شهید ابراهیم هادی

گر چه خود را بيشتر از هر كس محتاج وصيت و پند و اندرز مي‌دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا مي‌كنم قدرتي به بيان من عطا فرمايد كه بتوانم از زبان يك شهيد‌، دست به قلم ببرم چرا كه جملات من اگر لياقتی پيدا شد و مورد عفو رحمت الهي قرار گرفتم و توفيق و سعادت شهادت را پيدا كردم... ادامه مطلب ...

می برمش حمام ( از خاطرات شهید بابایی )

می برمش حمام ( از خاطرات شهید بابایی )

مدتی قبل از شهادتش ، در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم كه ناگهان عباس را دیدم .
او معلولی را كه هر دو پا عاجز بود و توان حركت نداشت ، بردوش گرفته بود و... ادامه مطلب ...

خدمه همراه (از خاطرات شهید احمدی روشن)

خدمه همراه (از خاطرات شهید احمدی روشن)

قرار بود چند نفر از سازمان به عنوان خدمه همراه مان بیایند. چشمم آب نمی خورد که به درد کار بخورند و آبی ازشان گرم شود. آدم های سفارشی که سازمان ها معرفی شان می کردند، معمولاً کار نمی کردند. وقتی دیدمش .... ادامه مطلب ...

چرا حاج همت در  پوتین بسیجی آب خورد؟ ( از خاطرات شهید همت )

چرا حاج همت در پوتین بسیجی آب خورد؟ ( از خاطرات شهید همت )

سرو صداها که بالا گرفت، بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت‌هایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می‌کنیم».
کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.» ادامه مطلب ...

این کلید ماشین و خانه را بگیر ( از خاطرات شهید غلامعلی رجبی )

این کلید ماشین و خانه را بگیر ( از خاطرات شهید غلامعلی رجبی )

شهید غلامعلی رجبی اهل ریا و خودنمایی نبود؛ برای خدا کار می‌کرد؛ نیت‌اش برای اهل بیت بود. یک بار به او گفته بودند «این کلید ماشین و خانه را بگیر به شرط اینکه ... ادامه مطلب ...

هیئت جای کشتی گرفتن مداحان نیست (از خاطرات شهید غلامعلی)

هیئت جای کشتی گرفتن مداحان نیست (از خاطرات شهید غلامعلی)

صفات برجسته و ویژه ای داشتند که نتیجه ی اخلاص ایشان بود . با وجودی که اهل ذوق واهل فن در ذکر مصیبت اهل بیت (ع) بود ولی در مجالس غالبا مستمع بود. ادامه مطلب ...

چشم. الآن میآیم ( از خاطرات شهید اسماعیل دقایقی )

چشم. الآن میآیم ( از خاطرات شهید اسماعیل دقایقی )

من دقایقی رانمي شناختم ؛ ولي هر روز مي ديدم كه كسي مي آيد و چادرها و آبگير ها را ترو تميز مي كند. با خودم فكر مي كردم كه اين شخص فقط چنين وظيفه اي دارد.  ادامه مطلب ...

راز ( از خاطرات شهید مهدی باکری )

راز ( از خاطرات شهید مهدی باکری )

خیلی اصرار کردم تا بگوید . گفت: باشه وقتی رفتیم بیرون. گفتم امکان نداره. باید همین جا توی حموم به من بگی.... ادامه مطلب ...

برای خدا ( از خاطرات شهید محمدرضا کارور )

برای خدا ( از خاطرات شهید محمدرضا کارور )

مادرم می‌گفت: «محمّدرضا چرا وقتی دارن از عملیات‌ها فیلم می‌گیرن، تو هیچ وقت توی فیلم نیستی؟» ادامه مطلب ...

ام وهب انقلاب اسلامی ( پیام همسر شهید هادی کجباف )

ام وهب انقلاب اسلامی ( پیام همسر شهید هادی کجباف )

شنیده‌ایم که برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه‌ای گزاف داده است، ولی به عنوان خانواده شهید راضی به این کار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یک ریال نیز برای تحویل پیکر پاک شهیدانمان به داعش پرداخت شود، ادامه مطلب ...

در رکاب امام حسین (ع ) ( جمله ای زیبا از شهید مصطفی جعفری )

در رکاب امام حسین (ع ) ( جمله ای زیبا از شهید مصطفی جعفری )

جنگیدن برای آزادسازی نبل والزهرا مثل جنگیدن در رکاب امام حسین(ع)در روز عاشوراست ادامه مطلب ...

زورو بازی در جبهه

زورو بازی در جبهه

از روزي كه او آمد، اتفاقات عجيبي در اردوگاه تخريب افتاد. لباس هاي نيروها كه خاكي بود و در كنار ساكهايشان قرار داشت، شبانه شسته مي شد... ادامه مطلب ...

عوض کردن پرچم گنبد حرم ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

عوض کردن پرچم گنبد حرم ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

محمدحسین اصرار کرد تا قبول کردند که فقط داخل حیاط برویم.
 وقتی وارد حیاط شدیم، دیدیم با اینکه 3 روز از محرم گذشته هنوز حرم سیاهپوش نیست و پرچم عزا هم روی ادامه مطلب ...

قسمتی از وصیت شهید قاسم سلیمانی

قسمتی از وصیت شهید قاسم سلیمانی

«همسرم من جای قبرم را در مزار شهدای کرمان مشخص کرده ام. محمود می‌داند. قبر من ساده باشد مثل دوستان شهیدم. بر آن کلمه سرباز قاسم سلیمانی بنویسید نه عبارت‌های عنوان دار». ادامه مطلب ...

<12>
لوگوی سایت ابر و باد