خاطرات شهید مدافع حرم مهدی عزیزی
آخرین پیامک مهدی ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )
مهدی قبل از رفتن به سوریه، آخرین پیامکش را برای یکی از دایی هایش فرستاد:
دایی ! .
ادامه مطلب ...
وصیت تلفنی ( از خاطرات شهید عزیزی )
پنجشنبه دهم مرداد ماه بود که زنگ زد به برادرش و گفت سال خمسی ام رسیده. یه ماشین دربست بگیر و برو قم خمس من رو بده .. ادامه مطلب ...
عکس شهدا ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )
عباس آقا خادم مسجدامام رضاعلیه السلام تعریف می کرد:
یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد. مهدی آمد کنار من نشست . یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوارهای مسجد نصب شده بود.
ادامه مطلب ...
بسته کالا ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )
بعد از شهادتش، از سرکارش چند بسته کالا آوردند و گفتند: اینها برای مهدی است. او همیشه بسته ی کالایش را می برد ..
ادامه مطلب ...
شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )
زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... ادامه مطلب ...
بعد شهادتم دلخوري نكن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )
اگر زمان امام حسين بود و من مي خواستم بروم به سپاه امام حسين ! تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع).. ادامه مطلب ...
عضویت در کانال تلگرامی ابر و باد
