اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
علی شش ساله بود که ما از اراک به اصفهان آمدیم. در آن دوران اکثر خانه ها، چاه آب داشت و آب مصرفی را از آن تأمین می کردند یک روز من از او در خواست کردم که از چاه آب بکشد.
وی هنگام انجام این کار به خاطر سنگینی آن با سطل و طناب به داخل چاه پرتاب شد.
من وقتی صحنه را دیدم شیون کنان پدرش و همسایه ها را خبر کردم.
بلافاصله او را از چاه بیرون کشیدند و مشاهده کردیم که به لطف خدا هیچگونه آسیبی به او نرسیده و صحیح و سالم می باشد.
این خاطره همیشه در ذهن من وجود دارد و پس از شهادت او به درگاه خدا شکر کردم چرا که به خواست خدا بود که او در آن زمان زنده بماند
و در انقلاب و جنگ شرکت کند و خدمات ارزنده ای ارائه د هد و نهایتاً نه با مرگ در چاه که با هجرتی خونین دنیای فانی را ترک کند.