هفته ای چهار پنج بار بین نطنز و کاشان و تهران می رفت و می آمد. نه یک ماه و دوماه، نه یک سال و دوسال؛ هشت سال کارش همین بود. ... ادامه مطلب ...
قرارداد بستیم که دستگاهی وارد کنم. مصطفی آن زمان مامور خرید بود. همکارهایش باورشان نمی شد کسی بتواند این دستگاه را بیاورد؛ ولی من آوردم. ... ادامه مطلب ...
قرار بود چند نفر از سازمان به عنوان خدمه همراه مان بیایند. چشمم آب نمی خورد که به درد کار بخورند و آبی ازشان گرم شود. آدم های سفارشی که سازمان ها معرفی شان می کردند، معمولاً کار نمی کردند. وقتی دیدمش .... ادامه مطلب ...
به هرکس می گفتیم داریوش رفته دانشگاه {مالک اشتر} شاهین شهر تعجب می کرد. می گفتند اوکه با رتبه اش بهترین دانشگاه های تهران می تواتنست برود .
راست می گفتند اما دانشگاه شاهین شهر تنها دانشگاهی بود که خرج تحصیل دانشجویان را می داد
ادامه مطلب ...
یک روز سوار ماشینش شده بودم تمام پنجره هارا داده بود بالا گفتم
: پس چراهمه شیشه ها را بالا کشیدی؟ گفت: اینجا ترافیکه ،
ادامه مطلب ...
بعضی پروژه ها وقت زیادی از ما می گرفت و اگر در انتها به نتیجه نمی رسیدیم همگی عصبانی وکفری می شدیم.
این وقت ها حس و حال رضایی نژاد جالب بود.
ادامه مطلب ...
دانشمند برجسته و ممتاز هستهای و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخری زاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوتپیشه به شهادت رسید. ادامه مطلب ...