شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات انقلاب اسلامی

<1>
پرواز انقلابی (از خاطرات شهید بابایی)

پرواز انقلابی (از خاطرات شهید بابایی)

قبل از پیروزی انقلاب در پایگاه اصفهان در سمت فرمانده گردان « F-14» در یك مانور هوایی به مناسبت روز 24 اسفند شركت داشت. من به عنوان فرمانده گردان هماهنگیهای لازم را انجام دادم و در روز مقرر به پرواز درآمدیم. فرمانده دسته اول من بودم و عباس هم در دسته من پرواز می كرد. باید بگویم كه رژه در حضور شاه برگزار می شد. ادامه مطلب ...

خواهان شهادتم ( از خاطرات شهید یدالله کلهر)

خواهان شهادتم ( از خاطرات شهید یدالله کلهر)

جویای شهادت بود. می گفت: «خدایا من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شـده ام و خـواسته باشم خود را از دست این سختی ها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم .» ادامه مطلب ...

محمد انقلابی ( از خاطرات شهید تورجی زاده )

محمد انقلابی ( از خاطرات شهید تورجی زاده )

خواهر بزرگ ما در آن زمان دانشجوی دانشگاه اصفهان بود. بیشتر اخبار اعتصابات و ... را از طریق او باخبر می‌شدیم.
در سال 57 محمد با چند جوان انقلابی محل دوست شده بود. یک شب چند نوار کاست از سخنرانی‌های امام را به خانه آورد ادامه مطلب ...

خط قرمز ( از خاطرات شهید اسکندرلو )

خط قرمز ( از خاطرات شهید اسکندرلو )

يكي از اقوام در منزل ما شروع به بدگويي از انقلاب كرد. حاج حسين با او وارد مجادله شد و سعي كرد با دليل و برهان سخن او را رد كند، اما آن فرد هيچ اهميتي نمي داد و حرف خودش را مي زد. ادامه مطلب ...

من بخاطر خدا می جنگم ( از خاطرات شهید کشوری )

من بخاطر خدا می جنگم ( از خاطرات شهید کشوری )

یك شب كه تعدادی از خلبان‌ها مشغول خوردن شام بودند، صحبت از جنگ شد. یكی می‌گفت: من به خاطر حقوقی كه به ما می‌دهند می‌جنگم، یكی دیگر می‌گفت من به خاطر بنی‌صدر می‌جنگم. یكی می‌گفت من به خاطر خودم می‌جنگم..   ادامه مطلب ...

وصیت من همان جمله حاج همت است

وصیت من همان جمله حاج همت است

یکبار در خانه صحبت وصیتنامه شد، 
به پوستر حاج همت  روی کمدش اشاره کرد و گفت: وصیت من همان جمله حاج همت است  ادامه مطلب ...

 مسئولیت انقلاب سنگین تر هستش ( از خاطرات شهید بروجردی )

مسئولیت انقلاب سنگین تر هستش ( از خاطرات شهید بروجردی )

محل کار محمد با خونمون فاصله ی زیادی نداشتاونقدر نزدیک بود که اگه اراده می کرد می تونست روزی چند بار به خونه سر بزنه
  ادامه مطلب ...

روز عقد ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

روز عقد ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

​در آخرین روزهای سال 1357 بود که من و علی‌اکبر بر سر سفره عقد نشستیم. خوب به خاطر دارم بعد از امضای دفتر عقد، علی‌اکبر رو به من کرد و گفت: «من دارم، می‌روم» پرسیدم: «کجا؟!» ادامه مطلب ...

معیارهای اسلام ( از خاطرات شهید دیالمه )

معیارهای اسلام ( از خاطرات شهید دیالمه )

مرتّب خود را زیر ذرّه‌بین معیارهای اسلام قرار د‌هید و د‌ر كارها و د‌ید‌گاه‌هایتان د‌قّت د‌اشته باشید. سر سوزنی انحراف.. ادامه مطلب ...

اسلام دروغین ( از خاطرات شهید بهشتی )

اسلام دروغین ( از خاطرات شهید بهشتی )

بهشتی بدون تعلل گفته بود «با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کند، نه با دروغ..
  ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد